مقدمه
اگر از شما بپرسند تعریف موفقیت چیست، آن را چگونه توصیف می کنید؟ آیا برای شما هم موفقیت به معنای رسیدن به اهداف کاری و تحصیلی و مالی و ورزشی است؟ آیا تا کنون به مفهوم آن اندیشیده اید؟ با توجه به دوره های زرد موفقیت که در دو دهه ی اخیر در دنیا و ایران باب شده، عموما موفقیت به معنای توان بقا در شرایط سخت و فراهم ساختن رفاه نسبی است. در حالیکه این کار به عهده ی دولتها بوده و موفقیت معنای پذیرفتنی تری دارد.
موفقیت به چه معناست؟
فرهنگ لغت بریتانیکا، موفقیت را چنین توصیف می کند: رسیدن به یا محقق شدن اهداف پولی، رسیدن به شهرت و مورد توجه قرار گرفتن. البته تعریف دومش کمی منطقی تر به نظر میرسد: نتیجه ی دلخواه و درست یک تلاش. مشخص نیست که آیا تعریف بریتانیکا از موفقیت موجب برگزاری دوره های موفقیت در جهت دستآوردهای مادی و مشهود گردیده است یا برعکس. به هر حال آنچه که در تعریف اول بریتانیکا کاملا مشخص است، محدود بودن تعریف به دستاوردهای مادی و قابل لمس است.
شاید بتوان گفت موفقیت یعنی دستیابی به خواسته هایی که برایشان در مسیر درست تلاش کرده ایم. مسیر درست یعنی روشی که به خود و دیگران آسیب نرسانده یا کمترین آسیب غیر عمدی را برای آنها و خودمان دارد.
به عنوان مثال، اگر خواسته ی من گرفتن مدرک دکترا در یک رشته است و حال دانشجوی کارشناسی هستم. باید با مطالعه ی دروس مرتبط و کسب تجربه در آن رشته و گذراندن دو دوره ی تحصیلی ارشد و دکتری و ارائه ی پایان نامه و رساله، به مدرک دکترا دست یابم. در این مسیر اگر هزینه ی تحصیلم توسط کسی پرداخت می شود باید تلاش کنم تا به نتیجه ی مطلوب خود و شخص پرداخت کننده برسم. در غیر اینصورت آسیب به پرداخت کننده و خود رسانده ام. زیرا سرمایه ی پولی آن شخص و انرژی و زمان خود را هدر داده ام.
یا اگر برای مطالعه تمام روز را هدر داده و شبها با بیدار نگه داشتن دیگران یا مصرف برق و صرف هزینه ی بی مورد به مدرک دکترا دست یابم، باز هم به خود یا دیگران آسیب زده ام. اینها مسیر های نادرست هستند. البته در نظر داشته باشید دانشجویی که با خواهر و برادر خود در یک اتاق می خوابد و روزها مشغول کار است چاره ای جز شب بیداری ندارد. بنابراین نمی توان گفت که او به دیگران آسیب رسانده است.
بنابراین موفقیت به معنای به هر قیمتی به اهداف رسیدن نیست. هر چند نباید گفت که چون نمی توان از مسیرهای درست به هدف رسید، پس باید از آن دست برداریم و رهایش کنیم. یکی از تعاریف موفقیت کشف مسیرهای درست و بکارگیری متعهدانه ی آنهاست.
عوامل موفقیت
در اینجا نیز باور عمومی این است که انگیزه و اراده دو عامل تاثیر گذار در مسیر دستیابی به اهداف هستند. در حالیکه این دو عامل خود نمایش بیرونی عواملی دیگر هستند. باورهایی که در ناخودآگاه غیرقابل دسترس و قابل دسترس ما شکل گرفته اند مانند شبه های پنهان و نامرئی برای ما تعیین میکنند سزاوار و شایسته ی چه هستیم. ما بر اساس این باورها روی انسانها و اتفاقات و هر آنچه تجربه میکنیم ارزش گذاری کرده و تعریف خوب و بد به آنها می دهیم. این باورها، عزت نفس و اعتماد به نفس ما را شکل داده و به ما انگیزه داده یا انگیزه را از ما می گیرند. این باورها انقدر قوی هستند که می توانند ما را به سمت پرتگاه سقوط یا قله ی موفقیت هدایت کنند. براساس همین باورهاست که تصمیم گیری ها و انتخابهای ما و البته قانون جذب ذهنی صورت می گیرد.
برخی معتقدند عوامل بیرونی نیز در مسیر موفقیت موثرند، غافل از آنکه همین عوامل بیرونی نیز براساس باورهای ما در مسیر ما قرار گرفته یا انتخاب می شوند.
شاید در این لحظه احساس کنید با این اوصاف انسانها در بند باورهای خود اسیر بوده و هیچ قدرتی ندارند. اما با مطالعه ی بخش راهکارهای موفقیت متوجه می شوید که انسان توانمند تر از آن است که تصور می کند.
برخی معتقدند نیاز، به تنهایی می تواند انگیزه و عامل قوی برای موفقیت باشد. در حالیکه مطمئنا همه ی ما افرادی را می شناسیم که نیاز به انجام کاری دارند اما سالها آن را به تاخیر انداخته و هنوز اقدامی برای آن انجام نداده اند. شاید خود ما نیز یکی از آن افراد باشیم. من زبان آموزان فراوانی داشته ام که سالهای زیادی وقت خود را تلف کرده بودند و در سنین بالای چهل سالگی و تحت فشار در حال یادگیری انگلیسی بودند. درحالیکه سالهای زیادی از نیاز آنها به یادگیری برای ارتقای شغلی یا مهاجرت می گذشته است. بنابراین باورها و ترسها می توانند حتی درصورت نیاز مبرم ما به چیزی، مانع سر راه ما باشند.
موانع موفقیت
در مسیر موفقیت هر فردی انواع موانع درونی و بیرونی وجود دارد. یک از موانع درونی همان باورهای بازدارنده ی ذهن ما هستند. یکی دیگر از موانع، ترس انسانها از تغییر و از دست دادن داشته ها و افراد زندگی شان است. این عامل می تواند به اندازه ی باورها، مانع پیشرفت و موفقیت افراد شود. وابستگی به منطقه ی امن و عادت به شرایطی که روزی جزو رویایهای یک فرد بوده اند مانع مهمی است که در برخی موارد حتی اجازه نمی دهد افراد به راحتی بتوانند رویای جدید در ذهنشان بپرورانند.
اینکه مسئولیت پذیر باشیم و تنبلی نکنیم و با اراده پیش برویم خود محصول باورها و ترسهای ما از تغییر هستند. به شخصه در اثر تجربه و مطالعه به یکسری جملات طلایی دست یافته ام که مرا از گرداب احساس بی ارزشی وناامیدی رها ساخت. می توانید این جملات را در بخش آموزش رایگان بشنوید.
باورها چگونه مانع موفقیت می شوند؟
اجازه دهید با یک مثال درباره ی یکی از مهمترین دغدغه های افراد در این روزها یعنی ثروت سازی این موضوع را شفاف سازی کنم. فرض کنید شما پزشک موفق و حاذقی هستید اما به میزان همکارانی که به اندازه ی شما توانمندی ندارند درآمد ندارید و توان مالی و ثروتمندی تبدیل به دغدغه ی شما شده است. وقتی به عمق باورهای شما میرویم متوجه می شویم که به عنوان مثال شما در خانواده ای رشد کرده اید که همیشه از اطرافیان ماجراهای واقعی را با تفسیر شخصی همان اطرافیان شنیده اید که گفته اند افرادی را می شناختند که ثروتمند بودند اما فرزندان ناخلف یا معلول داشته اند. این جملات که حتی ممکن است بین سه تا شش سالگی و بطور ناخودآگاه شنیده باشید در ناخودآگاه غیرقابل دسترس شما جا گرفته و حتی آنها را به خاطر نیاورید. اما در محیط کار و در برخورد با بیمارانتان به نحوی برخورد کنید که اعتماد آنها به طور ناخودآگاه از شما سلب شده و جالب است که ممکن است بیماران بدون آنکه متوجه باشند به سمت پزشکانی کشیده شوند که با تشخیص و تجویزشان به آنها آسیب بزنند اما نزد شما برنگردند ( البته در این میان باورهای خود بیمار نیز بسیار حائز اهمیت است که او را به سمت شما می کشاند و بعد دفع می کند). یا ممکن است شما بسیار درامد عالی داشته باشید اما مدام مجبور به خرج کردن های بی دلیل برای سلامت خود و اعضای خانواده یا هزینه کردن برای اتفاقات عجیب و غریب دیگر باشید.
بسیاری از افراد تعبیرهایی نظیر چشم خوردن، سرنوشت و تقدیر و تاثیر جادو و نفرین و از این قبیل را به کارمی برند. در حالیکه جادوگر سیاه و سفید اصلی در ذهن خود ما هستند که ما را به سمت آسایش و آرامش و یا دردسر و فلاکت سوق می دهند.
ترسها چگونه مانع موفقیت می شوند؟
اصولا زنانی که برای مسائل زناشویی مراجعه می کنند بیش از پنج سال از زندگی زناشویی شان میگذرد. و این یعنی چند دلیل برای ماندنشان در کنار مردی که از او به شدت ناراضی هستند وجود دارد. یکی از این دلایل ترس از رها کردن و احساس ناتوانی در شروع دوباره ی یک زندگی متفاوت است. اولا آنها باور دارند که همه ی زندگی ها چنین مشکلاتی دارند و مردها همه مانند هم هستند. دوما مگر طور دیگری هم می شود زندگی کرد؟ این باورها موجب می شود از تغییر شرایطی که در ذهنشان عادی به نظر می رسد، بترسند. اما وقتی این زنان با زندگی های متفاوت دیگر آشنا می شوند و یا واقعیت زندگی خود را می بینند روند تصمیم گیری را شروع می کنند.
هفت سال پیش زنی از کرمانشاه در دایرکت اینستاگرام برایم نوشت که هر هفته از شوهرش کتک می خورد و ناسزا می شنود. او گفت که نوه دارد و نگران است اگر جدا بشود برای دختر و نوه هایش بدآموزی داشته باشد. راستش حرف زیادی نداشتم بگویم جز یک پرسش اساسی و یک جمله: حال که در حضور نوه هایت کتک می خوری برایشان بدآموزی ندارد؟ و هر کسی خودش انتخاب میکند که کتک بخورد یا نخورد.
چندین ماه بعد دوباره در دایرکت پیام داد که از همسرش جدا شده و برای کوتاه مدت در منزل دختر و دامادش زندگی می کند و در حال راه اندازی یک آشپزخانه ی کوچک است تا استقلال خود را در سن 55 سالگی به دست آورد.
چنین موردی را در خصوص مردانی که درگیر همسران هوسران می شوند نیز می گویم: این انتخاب شماست که ادامه دهید یا مسیر خود را عوض کنید و این تغییر مسیر به این بستگی دارد که چقدر برای خود ارزش قائل هستید.
چگونه می توان موفق شد؟
پرسشی که همه در ذهن داریم این است که راههای موفقیت چه هستند؟ اما اصطلاح بهتر، استراتژی های موفقیت است. ضمن آنکه برای موفق شدن باید عادت های موفقیت نیز در خود ایجاد کنیم. افراد موفق سبک زندگی خاصی دارند که منجر به موفقیت آنها می شود. این افراد با انگیزه های مختلف مایل به موفق شدن در رسیدن به اهداف گوناگون هستند. موفقیت حرفهای، موفقیت مالی، موفقیت در تحصیلات، روابط و تغییر باور، تغییر سبک زندگی، کنترل خشم و غیره. آنها مطالعه می کنند و در دوره های به روزرسانی شده شرکت میکنند، مشاوره می گیرند و برای اهداف خود انرژی و وقت و بها صرف می کنند.
ویژگی مهم این افراد، اراده ی قوی برای رسیدن به هدف است. آنها خود را به انگیزه وابسته نمی کنند و وقتی تصمیمی میگیرند به هدفی دست یابند، برای رسیدن به آن تمام تلاش خود را به کار می برند. شما می توانید برای اینکار تمرین موفقیت کنید.
استراتژی های موفقیت
- اولین قدم این است که خواسته تان را بر اساس نظام ارزش گذاری خودتان مشخص کنید. یعنی ببینید آیا واقعا آن هدف خاص شماست یا به تبعیت از دیگران آن را انجام میدهید. به عنوان مثال اینکه می خواهید مدرک دکترا در رشته ی جامعه شناسی اقتصادی و توسعه بگیرید. یکی از نکات بسیار مهم این است که این خواسته چه اهمیتی برای شما دارد و کجای زندگی شماست؟ چقدر با روحیات شما سازگاری دارد؟
- قدم بعدی این است که میزان آن را مشخص کنید. مثلا اینکه می خواهم دکترای رشته ی جامعه شناسی اقتصادی و توسعه را در یکی از دانشگاه های دولتی شهر یا شهرهای مورد نظرم بگیرم.
- قابلیت دستیابی هدف خود را بررسی کنید. در اینجاست که باید موانع احتمالی را باید ببینید و راه حلی برایشان بیابید. باید همه ی روش هایی که به شما کمک میکنند در مسیر هدف خود کوتاه نیایید و با وجود هر مانعی به مسیر خود ادامه دهید را بررسی کنید.
- در این مرحله حتما برای هدف خود زمان بگذارید. این مرحله به اندازه ی مرحله ی 1 و حتی بیشتر از آن اهمیت دارد. مثلا اگر سال سوم کارشناسی جامعه شناسی هستید تعیین می کنید که 6 سال پس از آن مدرک دکترای خود را اخذ کرده اید.
- و مهمترین نکته، کوتاه نیایید و رهایش نکنید. قرار نیست همه چیز برایتان مهیا باشد و شما را به سمت هدفتان هدایت کند. بلکه قرار است مدام موانعی پیش بیاید و شما راه حل جدید برایش بیابید و تجربه کسب کرده و رشد کنید.
- و در آخر برای خود اهداف کوتاه مدت و میان مدت و جوایز جزئی در مسیر تعیین کنید و در انتهای روند و پس از دستیابی به هدف خود پاداش مناسب در نظر بگیرید. مثلا یک سفر چند روزه با دوستان یا خانواده در انتها و حضور در کنسرت یا تئاتر برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت.
به مجموعه ی اینها اسمارت کردن هدف نیز می گویند.
اگر به هر دلیلی نتوانیم موفق شویم چه کار کنیم؟
اولین جمله ای که در پاسخ این پرسش شنیده می شود این است که کوتاه نیایید و دوباره تلاش کنید. اما برخی اوقات دلیل نرسیدن ما به هدف این است که الویت ذهنی ما تغییر کرده است و آن خواسته دیگر خواسته ی ما نیست و اصولا دلیل اینکه از یک مرحله ای جلوتر نرفته ایم همین است. بنابراین بهترین کار این است که دوباره هدف گذاری کنید.
کلام آخر
شما می توانید با شرکت در جلسات و کلاس ها موانع ذهنی خود را رفع نموده و با بهره گیری از جلسات کوچینگ به راحتی به موفقیت مورد نظر خود دست یابید.