روانشناسی در توسعه فردی

توسعه فردی در روانشناسی

توسعه فردی و روانشناسی

شاید برای شما سوال شده باشد که بحث رشد فردی چه ارتباطی با روانشناسی دارد. همانگونه که در مقاله ی «توسعه فردی چیست؟» اشاره شد یکی از علومی که به رشد فردی و اجتماعی افراد بسیار کمک کرده است و آنها را از سطح تلاش برای بقا ارتقا داده است، نظریات و رویکردهای گوناگون روانشناسی بوده است.

نکته اینجاست که افراد دچار اختلال شخصیتی یا روانی الگوهای تکرارشونده از خود نشان می دهند که اجازه ی رشد و لذت از زندگی به آنها نمی دهد. موفقیت و رشد فردی تنها در زمینه ی  مالی و کاری نیست. چیزی به مراتب فراتر از آن است و به حس شادی و آرامش درونی مرتبط است. بدین ترتیب، هر یک از رویکردهایی که در روانشناسی شکل گرفته و پرورده شده است به نوعی در این مسیر تاثیرگذار بوده است، هرچند برخی از آنها تاثیرگذارتر بوده اند.

از میان این رویکردها، آنهایی که درمان محور بودند (واقعیت درمانی، درمان رفتارشناختی و غیره) ، تاثیر به مراتب بیشتری داشته اند تا رویکردهایی که به توصیف شرایط موجود مغز و ذهن پرداختند. البته نمی توان نقش آنها را به عنوان تئوری بنیادین رویکردهای درمانی نادیده گرفت، اما نقش مستقیم نداشته اند. در این مقاله به تاثیر برخی از این نظریه ها و رویکردها که با رشد فردی ارتباط دارند می پردازیم.

روانشناسی تحلیلی

یکی از تاثیرگذارترین ها در مسیر رشد فردی/توسعه فردی، روانشناسی تحلیلی است که توسط یکی از شاگردان فروید به نام کارل گوستاو یونگ (1941-1887) ابداع شد. او ازشاگردان بسیار نزدیک فروید بود که تصور می شد ادامه دهنده ی راه او باشد. ولی پس از مدتی به دلیل تضاد تفکر با فروید در بخش نظریات جنسی، از او فاصله گرفت.

او طی سفرهای متعدد و مطالعه ی اسطوره های یونان و تجربه ی نزدیک به مرگی که داشت به چنان بینشی دست یافت که منجر به طرح مفاهیمی مثل ناخوداگاه جمعی، self، ego، persona، سایه، آرکیتایپ ها شامل قهرمان درون و آنیما و آنیموس، درون گرایی، برون گرایی، سطوح مختلف ناخوداگاه که یکی از مباحث بسیار مهم در خودشناسی است و چندین مفهوم دیگر شد.

تست MBTI  که بیش از 30 سال است در اغلب کشورهای دنیا به عنوان معتبرترین تست شخصیت شناخته شده است، برپایه ی دو مفهوم درونگرایی و برونگرایی که یونگ مطرح کرده بود و توسط دو بانو به نامهای مایرز و بریگز ابداع شد.

امروزه تستهای قهرمان درون و آنیما و انیموس نیز وجود دارند که می توان دلیل بسیاری از مسائل رفتاری و ذهنی افراد را توسط آنها آشکار ساخت.

اغلب دوره های خودشناسی در ایران بر اساس روانشناسی تحلیلی که یونگ بنا نهاد صورت می گیرند. یکی از مسائل بزرگ انسانها و شاید بزرگترین آنها، عزت نفس سرکوب شده است. روانشناسی تحلیلی یکی از بهترین راه ها برای تقویت عزت نفس، درک معنای زندگی و علت یابی افسردگی و درمان آن، علت یابی ترس واضطراب است که خود به خود منجر به غلبه بر ترس و کنترل اضطراب می گردد.

افراد بسیار زیادی با بهره گیری از این رویکرد روانشناسی، شادکامی حقیقی را تجربه کرده، موانع زندگی خود را برطرف نموده  و تغییرات شگرفی را در مسیر زندگی تجربه کرده اند. این روش به طور قطع برای رفع اختلالات شخصیتی بسیار موثر و کارامد است.

لازم است بدانیم بسیاری از افرادی که با استفاده از روانشناسی مثبت یا مثبت گرایی سعی در رسیدن به موفقیت دارند در جایی ازمسیر متوقف می شوند و از دلیل آن آگاه نیستند. درون نگری به سبک روانشناسی تحلیلی یکی از بهترین راهکارها برای تعمق و تامل راجع به تجربیات گذشته در کنار واقعیت درمانی است.

پیش از هر چیز باید یک نکته را خاطرنشان کنم که مثبت اندیشی به معنای ندیدن واقعیات نیست. اتفاق های زندگی ما در گذشته حقایقی غیر قابل انکار و فراموش نشدنی هستند که در برخی از انواع شخصیت به سختی کمرنگ می شوند. بنابراین نیاز به کمک دارند. فرد باید بیاموزد که با وجود تجربه هایش چه تصمیمی برای آینده ی خود بگیرد و براساس توانمندی های موجود چه اقداماتی انجام دهد تا از مسیر زندگی لذت ببرد.

شرایط بحرانی در زندگی دقیقا زمان هایی هستند که ناخوداگاه شما از شما درخواست کمک می کند. او از شما تقاضا می کند که به او نگاه کنید و برای مواجهه با او تصمیم مناسب بگیرید و پس از اقدام مناسب به مسیر زندگی خود ادامه دهید. درحالیکه بسیاری از ما خیلی دیر متوجه این درخواست ها شده ایم.

ناخوداگاه ما بارها و بارها جلوی ما ایستاده و با ایجاد مسئله سعی کرده است ما را متوجه خود کند اما ما خود را درگیر مسئله کرده ایم و نخواسته ایم کنه آن را ببینیم. زیرا برداشت بسیار زیانباری از جملاتی نظیر: تا بوده همین بوده، گذشته ها گذشته، آدم عاقل به امروزش فکر می کند نه دیروز، داشته ایم.

تا بوده همین بوده، زیرا کسی نخواسته مسئله را حل کند، همه به دلیل تنبلی و راحت طلبی فقط به بقا و لحظات کوتاه شادی که داشته اند اندیشیده اند. درحالیکه زمان شادیشان می توانست طولانی تر شود، اگر طور دیگری به زندگی نگاه می کردند.

تا بوده همین بوده زیرا زمانی که آرزوی پنهان شکست یا همان حس خودویران گری ( خودنابودگری) ما را به بیراهه می کشاند و و سبب می شد بارها و بارها به اهداف و ارزوهایمان نرسیم، سعی نکردیم دلیلش را بیابیم و صرفا به این اکتفا کردیم که: ما بدبخت به دنیا آمده ایم. خوشبختانه در دهه ی اخیر آگاهی در این زمینه افزایش چشمگیری داشته است و افراد زیادی حتی در شهرهای کوچک در پی خودشناسی و افزایش عزت نفس و تغییر نظام ارزش گذاری ذهن خود هستند.

بنابراین علا رغم ترسی که از مرور گذشته ی تلخ و آزاردهنده ی خود دارند، این را به خوبی متوجه شده اند که گذشته زمانی گذشته است که  برخورد مناسب با آن داشته باشند. تا زمانیکه به شدت تلاش می کنید تا حرکت کنید اما گویی دست یا دستهایی از پشت سر به شما چنگ انداخته اند و اجازه ی حرکت رو به جلو را به شما نمی دهند، یعنی گذشته نگذشته است. پس باید با جسارت روبروی آن بایستید و با دقت آن را بررسی کنید.

بسیاری از مواردی که قصد مرورشان را نداریم و برای ما وحشت افرین هستند، در این شرایط خنده دار و بی مصرف به نظر می رسند. هم خود به شخصه این تجربه را داشته ام هم بسیاری از مراجعین.جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانید به قسمت مشاوره رایگان  مراجعه کنید.

چه بسیار مسائلی که در ابتدا اشک به چشمان مراجعین آوردند و با انزجار راجع به آنها درد دل کردند. اما پس از بررسی جوانب آنها دریافتند تمام این مدت داستانی که در ذهن خود داشتند غیرواقعی و برپایه ی هیچ بوده است. این روش نوعی روان درمانی دینامیک محسوب می شود به ویژه اگر با ذهن آگاهی و مدیتیشن ترکیب شود.

بررسی من درون به کمک روانشناسی تحلیلی یکی از راه های بسیار موثر در اینگونه موارد است. با بررسی سایه ها و عقده هاو تیپ شخصیت و قهرمانان درون می توانید تعادل و ارامش عمیق را دریابید.

روانشناسی در توسعه فردی

روانشناسی مثبت گرا

روانشناسی مثبت یا مثبت گرایی برای اولین بار توسط مارتین (مارتی) سلیگمن (متولد 1942)  در انجمن روانشناسی آمریکا مطرح شد. وی معتقدر بود که روانشناسان باید به جای تمرکز بر روی دلایل افسردگی، دلیل شادی گروه هایی از مردم را بررسی کنند که از زندگی خود رضایت دارند.

وی معتقد بود افراد شاد ویژگی هایی دارند که منجر به شادکامی آنها می گردد. واقعا وجود روانشناسی مثبت در عصر دیجیتال بسیار ضروری بود و به موقع مطرح شد. در عصری که می تواند ساختارها و نهادهای تعریف شده ی اجتماعی را برهم بزند_ و تاحدی زده است.

در روانشناسی مثبت گرا یک سیستم توانمندی تعریف شده که در آن گروه بندی های مختلف مهمی در نظر گرفته شده اند. این توانمندی ها شامل دانایی ، شجاعت، انسان بودن، عدل و انصاف، خوش خویی و رشد و تعالی است که هر یک به نوبه ی خود دارای زیر مجموعه هایی هستند که در مسیر زندگی بسیار حائز اهمیت هستند.

آگرچه این رویکرد بر نگرش و رفتار انسانها تمرکز دارد اما محرک انواع هوش انسانی نیز هست. به این قسمت از مقاله خوب توجه کنید زیرا می تواند روشنگری های موثری در ذهن شما داشته باشد.

منظور از دانایی در نظریه ی مثبت گرایی، خلاقیت، کنجکاوی و پرسشگری، ماهیت قضاوت گری یعنی پذیرا بودن نسبت به عقاید، علاقه به یادگیری، و دیدگاه باز داشتن است. با خواندن همین چند نکته احتمالا متوجه شده اید که این روانشناسی برای زندگی فردی و اجتماعی بسیار تاثیرگزار است.

شجاعت در این نظریه به معنای جسارت زیستن که در اثر افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس قوی شکل می گیرد، پایداری و کوتاه نیامدن، صداقت و سرزندگی است.

انسان بودن یعنی عشق و محبت و هوش اجتماعی. هوش اجتماعی چیزی فراتر از هوش ارتباطی است و متاسفانه در انواع هوش تعریف شده توسط سازمان ملل ذکر نشده است. این همان چیزی است که می تواند از بسیاری از ویژگی های نکوهش شده ی انسانی که در تمامی ادیان و قوانین بشری منع شده اند، بکاهد.

مفهوم عدل و انصاف این است که مردم توانایی کار گروهی و رهبری و رفتار عادلانه نسبت به هم را دارند. یکی از مفاهیم مهم، خوشخویی است که به معنای بخشش، فروتنی، احتیاط و نظم شخصی است.

و در آخر توانایی رشد و تعالی، که به معنای سپاسگزار بودن در برابر زیبایی ها و هر چه که عالیست، شکرگزاری، امید، شوخ طبعی و روحانیت درون است.

شاید یکی از باگ های این رویکرد همین بخش سپاسگزاری در قبال زیبایی ها و چیزهای خوب و عالی است. اگرچه، چند سالی است نتایج مثبت نگری صرف خود را نشان داده و ظاهرا کارشناسان باید به اصلاح اصول آن بپردازند.

زیرا مثبت اندیشی با نادیده گرفتن واقعیت بسیار متفاوت است. مراجعین زیادی داشته ام که با این مسئله وارد جلسه می شوند که: علارغم آنکه آدم خیلی شاد و پر انرژی هستم و روی نکات مثبت تمرکز می کنم اما همچنان نمی توانم حرکت کنم و موانع زیادی بر سر راهم حس می کنم و این باعث غم عمیق در من شده است.

با این وجود این رویکرد می تواند به شما برای موارد زیر کمک کند:

افزایش اعتماد به نفس، غلبه بر ترس‌ها، یافتن هدف زندگی، توسعه خلاقیت، مدیریت احساسات، شادکامی، رشد توانایی سپاسگزاری، رضایت‌مندی از زندگی، روابط بین فردی مثبت یا همان ارتباط موثر، مدیریت زمان موثر، حل مسئله خلاقانه، رهبری شخصی، توسعه شغلی، کارآفرینی و مقاابله با اضطراب، توسعه فردی در دوران نوجوانی، توسعه فردی در دوران میانسالی، توسعه فردی در دوران سالمندی،  توسعه فردی برای زنان، توسعه فردی برای مردان

تئوری انتخاب و واقعیت درمانی

مبدع این تئوری دکتر ویلیام گلسر امریکایی است که در سال 1965 آن را عنوان نمود. وی معتقد است که انسانها در مجموع پنج نیاز اساسی دارند. عشق و علاقه، بقا، آزادی، قدرت و لذت، که نیاز به عشق و علاقه اساسی ترین آنهاست.

گلاسر می گوید افسردگی یک انتخاب است (به همین دلیل از اصطلاح افسردگی کردن استفاده می کند). افرادی که دچار افسردگی می شوند. اجازه می دهند دیگران روی زندگی شان کنترل داشته باشند. یعنی اینکه براساس نیاز خود زندگی نمی کنند بلکه براساس دنیای اطراف رفتار می کنند. به همین دلیل دچار اختلالات روانی می شوند. وی معتقد است ما بیش از آنچه فکر می کنیم روی زندگی خودمان کنترل داریم اما کنترل موثری نداریم.

پس نیاز به آموزش در زمینه ی کنترل موثر داریم. او ژن و تیپ شخصیتی را نقض نمی کند بلکه معتقد است انسانها می توانند بیاموزند که چگونه آموخته های تازه ی خود را با ویژگی های ژنهای خود ترکیب کنند.

یکی از نکات کلیدی این است که بدانیم چرا اتفاقات بد را انتخاب می کنیم. یکی از دلایل این است که به این ترتیب می توانیم مسئولیت گریز شویم. از آنجایی که انسان ذاتا نوعی کاهلی و گرایش به سکون دارد، ترجیح میدهد مسئولیت هر چیزی را به گردن دیگران بیندازد. البته باید خاطرنشان کنم که در اینجا مسئولیت پذیری فراتر از مسئولیت حفظ بقاست.

با استفاده از تئوری انتخاب می توان آموخت چطور خودمان باشیم بدون اینکه بر زندگی دیگران تاثیر منفی بگذاریم. خیلی مهم است که بتوانیم دست کنترل دیگران را از زندگی مان برداریم و مسئولیت اشتباهات خود را بپذیریم و به نگاه دیگران نسبت به اشتباهاتمان اهمیت ندهیم، اما در کنارشان بمانیم.

شاید در آینده درمقاله ای جداگانه به این مبحث بیشتر بپردازم. اما در اینجا لازم است به یکی از روش های درمانی موثر که براساس این نظریه شکل گرفته برویم.

واقعیت درمانی یکی از روش های درمانی است که در 50 سال اخیر بسیار گسترده به کار گرفته شده و برای بهبود سطح عملکرد افراد بسیار موثر است. زیرا در این روش پنج اصل مهم برای درمان در نظر گرفته می شوند، رفتار یا اخلاق، کنترل، مسئولیت، اقدام، و لحظه ی حال.

کوچینگ نیز یک سبک کمک به افراد است که با استفاده از اصول واقعیت درمانی و تئوری انتخاب صورت گرفته و برای ایجاد انگیزه و افزایش اعتماد به نفس و تشویق به اقدام برای دستیابی به اهداف بسیار موثر است. البته اینها بخشی از نتایج جلسات کوچینگ هستند.

روش واقعیت درمانی برای افراد، گروه ها، فرزندپروری، خانواده ها، ازدواج، زوج درمانی و مهم تر از همه در بهبود روابط انسانی سودمند است.

یکی از مواردی که در این زمینه بسیار مهم است ذهن آگاهی است که ریشه در مذاهب دراویدی هندوها و بوداییان دارد. شما با ذهن آگاهی که در چند دهه ی اخیر رواج بیشتری یافته است، به خود کمک می کنید لذت بودن در لحظه ی حال را تجربه کنید. تمام رنج ما در گذشته و تجربیات ما است . بنابراین اگر بتوانیم برای دقایقی این بار سنگین را بر زمین بگذاریم و لذت بدون آنها زیستن را تجربه کنیم نوعی درمان انجام داده ایم، زیرا از رنج خود کاسته ایم.

همین دقایق به ما کمک می کنند تصمیم بگیریم دیگر این بارهای پر رنج را با خود حمل نکنیم. در دنیای پر سرعت امروز، همه ی ما نیاز به ترمز کردن و خود نگری داریم. اینکه ببینیم حال در چه شرایطی هستیم و نیازمان چیست. شاید نیازمان تغییر کرده و ما بیهوده به سمت چیزی که دیگر برایمان سودی ندارد حرکت می کنیم.

خوشبختانه دنیای دیجیتال امروزی در این زمینه نیز فعال بوده و شما می توانید مدیتیشن و ذهن‌آگاهی با استفاده از اپلیکیشن‌ها را نیز تجربه کنید. شاید به اندازه دوره های منظم سودمند نباشند اما بی شک می توانید بهره ی کافی از آنها ببرید.

توسعه فردی در روانشناسی

سایر نظریه ها

یکی از موثر ترین ها، نظریه ی هوش هیجانی یا هوش عاطفی  بوده است. تصور همگانی این است که رشد فردی صرفا باید به رضایتمندی و موفقیت و شادی  هر فرد بپردازد. در حالیکه یک اجتماع از تک تک افراد در کنار یکدیگر شکل می گیرد. نظریه ی هوش هیجانی توانسته در این زمینه تاثیرگذار باشد.

در سال 1990 در حالیکه همه تصور میکردند چند مولفه ی IQ  تنها بخش های مهم در عملکرد ذهن و مغز انسان هستند، پیتر سالووی نظریه ی هوش هیجانی را مطرح نمود که بر اساس آن افراد با EI متوسط و بالا می توانند احساسات خود و اطرافیان را کنترل کنند. این افراد تفاوت عواطف منفی و مثبت را به خوبی تشخیص داده و رفتارهای خود را بر مبنای آن شکل می دهند. سه مولفه ی اصلی این نظریه، شناخت، فیزیولوژی و رفتار است.

جالب است بدانید که این نظریه ی روانشناسی دانش مدیریت را در 30 سال گذشته به شدت متحول ساخته است. امروزه انواع تست های هوش هیجانی وجود دارند که می توان از بهترینها به تست می یر-سالووی اشاره کرد.

اگر فرزند دارید حتما تست هوش هیجانی از او داشته باشید. مراکز مشاوره ی بسیاری هستند که این تست را انجام داده و تحلیل و راهکار مناسب را نیز به شما ارائه می دهند. هوش هیجانی مستقیما روی موفقیت افراد در محیط زندگی و کار تاثیر می گذارد.

نتیجه گیری

مطمئنا با خواندن این مقاله دریافته اید که رشد فردی سابقه ی بسیار طولانی داشته و منحصر به 100 سال اخیر نیست. انسان به عنوان یک موجود زنده و هوشمند همواره در پی نوع بهتری از حیات است. همین گرایش موجب می شود هر روز دستاوردهای نو داشته باشد. آن بخش از این دستاوردها که به آرامش روان و شادی درونی او کمک میکند در حوزه ی توسعه ی فردی قرار میگیرد.

 

میتونید قسمت پایین رو حذف کنید

روش درمانی شناختی-رفتاری یا رفتاری_ شناختی نیز در درمان اختلالات شخصیتی نظیر OCD و OCPD یا همان وسواس فکری- رفتاری، اختلال دوقطبی، پنیک اتک یا اختلال هراس، اختلال خوراک شامل بولیمیا و آنورکسیا ، اضطراب و نگرانی و حتی درمان طرحواره ها بسیار مفید است.درصورت نیاز میتوانید به قسمت خدمات توسعه فردی  مراجعه یا  با ما تماس بگیرید.

امید که این مقاله کلید روند رشد شما باشد