فرض کنید یک شرکت فروش خدمات با سابقه دارید که با تلاش فراوان شما به بار نشسته است. حال حدود 30 نفر کارمند دارید و در مسیر کاری آموخته اید که چگونه به حرکت رو به جلوی شرکت خود کمک کنید. بیایید مسائلی که در مسیر با آن روبرو بوده اید را بررسی کنیم:
- ادم مغروری هستید و دوست نداشتید با برخی افراد کار کنید و مجبور شدید در اغلب موارد چشم پوشی کنید اما هنوز خاطرتان هست که روزهای سختی را با آن افراد داشته اید.
- مسائل مالی را به روش هایی که در دروس مدیریتی آموخته و روشهای سنتی که در زندگی تجربه کرده بودید حل کردید. اما هنوز پس ذهنتان همواره نگران هستید که اگر دفعه ی بعد مشکل مالی پیش بیاید آیا برایتان قابل حل است یا نه. زیرا هنگامی که به روند حل مشکلات مالی گذشته نگاه می کنید احساس خوبی نسبت به خود ندارید.
- شرکت شما تا پنج سال گذشته بسیار خوب عمل کرده اما اکنون به دلیل رقبای متعدد، علی رغم سابقه ی خوب و روند ثابت درآمدی، رشد محسوسی ندارد. یعنی هیچ بخشی یا هیچ نقش جدیدی به شرکت اضافه نشده. زیرا تمام تلاش شما حفظ سرمایه، توان پرداخت حقوق و مخارج و کسب درامد مطلوب شماست.
اینها سه مورد از نکاتی هستند که در جلسات بیزنس کوچینگ می شنویم. به صورت کلی می توان گفت که:
در مورد نکته ی اول، جلسات کوچینگ با پرسشگری شما را کنجکاو کرده و به شما در کاوشگری و مکاشفه ی خود و محیط کارتان کمک می کنند. با بررسی احساس شما در رابطه با آن وقایع دیدگاه درست نسبت به آنها کسب کرده و از آن رنجش رها می شوید.
در مورد دوم کوچینگ به شما کمک می کند راهکارهای متناسب با روحیه و تیپ شخصیتی خود را بیابید. در مسیر کوچینگ ذهن شما روشن شده و راه های تازه را کشف می کند. این مکاشفه و دستیابی به راه های تازه از حجم نگرانی شما کاسته و کمک می کند از ذهنتان هنگام بروز مشکل، بهینه بهره برداری کنید.
در مورد سوم کوچ با همکاری شما و پرسنل و با ابزار گوش کردن موٍثر به شما کمک می کند دلیل این ایستایی یا عدم پویایی را کشف کرده و تفاوت آن را با ثبات کار درک کنید. در روند کوچینگ ظرفیت های خود را شناخته و با توجه به آنها پیش می روید. به عنوان مثال در جلسات گروهی کوچ از یکی از کارمندان می شنود که: بعضی از مشتریان اصلا هیچ چیز از این کار نمی دانند و این خیلی مسخره و خنده آور است. کوچ با پرسشگری و خوب گوش کردن متوجه میشود که برخی از کارمندان با تجربه ی مشابه، عملکرد مشابهی در چنین موارد نشان میدهند. در ادامه روشن می شود که حدود یک سال پس از این عملکرد مشترک که توسط مدیر بازداشته نشده و با سکوت او ادامه یافته، سبب شده که اکنون تعداد مشتریان قدیمی کمتر شده و پس از مدتی مایل به ادامه ی همکاری با شرکت نباشند. طبیعی است که این افراد شرکت را به دیگران معرفی نکنند. بنابراین پس از مدتی شرکت با مشکل جذب مشتری جدید نیز مواجه خواهد شد. اینجاست که شما متوجه خطر احتمالی برای مجموعه ی خود نیز می شوید.
ذکر این نکته بسیار مهم است که در هر سه مورد آنچه که به دست می آورید رضایت از خویشتن و اعتماد به ارزشهای پنهان و اشکار خود و مجموعه است. ضمن اینکه متوجه می شوید می شد با فرسایش کمتر یا حتی بدون فرسایش شرکت را پیش برد، اگر شناخت بیشتری نسبت به مجموعه می داشتید.